اس ام اس و متن های عاشقانه

اس ام اس | متن عاشقانه | تصاویر عاشقانه

اس ام اس و متن های عاشقانه

اس ام اس | متن عاشقانه | تصاویر عاشقانه

اس ام اس و متن های عاشقانه

با سلام خدمت دوستان عزیز
وبلاگ متنی ها اس ام اس و متن و تصاویر عاشقانه ارسال میکند.شما هم میتونی متن های زیبا و عاشقنه رو از طریق فرم تماس با ما برای ما ارسال کنید تا در متنی ها ارسال کنیم.
امیدواریم وبلاگ متنی ها رو دوست داشته باشید.
در صورتی که از وبلاگ ما خوستان آمد ما را به دوستان خود معرفی کنید

بایگانی

متن های عاشقانه تلگرام سری اول

مسعود جلالی | جمعه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۲۷ ب.ظ

تصاویر عاشقانه

کاش می شد نروی تا تک و تنها نشوم
بی تو دیوانه ترین عاشق شیدا نشوم

کاش می شد نروی یا که مرا هم ببری
تا که با چشم ترم این همه رسوا نشوم

سفرت زخم غریبی به دل من زده است
تا نیایی ز سفر من که مداوا نشوم

التماس همه دنیا بکنم برگردی
کاش می شد نروی غرق تمنا نشوم

دل من چشم به راه و نگران می پرسد:
چه شود گر نروی این همه تنها نشوم؟

ای عسل چشم خدا پشت و پناهت اما
بی تو ای کاش که من راهی فردا نشوم..

***************************************************************

غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست
غنچه آنروز ندانست که این گریه زچیست

باغبان آمد ویک یک همه گلها را چید
باغ عریان شد و دیدند که ازگل خالیست

باغ پرسید چه سودی بری از چیدن گل؟
گفت پژمردگی اش را نتوانم نگریست

گریه ی باغ از آن بود که او میدانست
غنچه گرگل بشود هستی او گردد نیست

رسم تقدیر چنین است و چنان خواهد بود
می رود عمر ولی خنده به لب باید زیست

***************************************************************

خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود

و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود



پلنگ من دل مغرورم پریدو پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود



من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری

که هر دو باورمان زاغاز به یکدگر نرسیدن بود



گل شکفته خداحافظ اگرچه لحظه دیدارت

شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود



شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من

فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود



اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما

بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود



چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود


***************************************************************

رنگ چشمان تو آبی میکند احساس را
بوسه هایت میدهد طعم خوش گیلاس را
شیطنت هایت! دل شوریده شیرین میکند
برق چشمانت هوایی کرده هر عکاس را
با نفسهایت فضای خانه خوش بو میشود
عطر آغوش تو رو کم کرده عطر یاس را
غرق در احساس تو بی هیچ ناجی زنده ام
حس و حالم بی تحمل کرده هرغواص را
چشم از تو بر نمیدارم، فقط مال منی
بعد مدتها بدست آورده ام الماس را
بخت یارم شد، خروسم کبک میخاند، ببین
جفت شش آورده ام، اعداد شانس تاس را..

***************************************************************

امشب مسیر جاده ام افتاده تا دریا
زیباتر از هر منظره -از هرکجا- دریا
.
آرامشی که دارم اینجا جای دیگر نیست
اصلاً چه می دانی؟! وَ ما ادراک ما دریا؟
.
شن های ساحل شاهد تنهایی ام بودند
من بودم و تنهایی و بغض هوا... دریا!

به به چه تصویر قشنگی ساختم امشب
تاریکی شب... زیر باران... ما دو تا... دریا

***************************************************************

فکر کن! حبس ابد باشی و یکبار فقط
به مشامت نَمی از بوی خیابان برسد

سالِ نفرین شده در قرن مصیبت یعنی
هی زمستان برود،
باز...
زمستان برسد!

***************************************************************

خیلی شرایط رو عوض کردم
امّا تو مثل قبل بی رحمی
از بس همیشه پشت تو بودم
فرقم رو با سایه َت نمی فهمی

هربار از من بی خبر بودی
یه لحظه یاد من نیفتادی
من منتظر بودم بیای و تو
جوابمم به زور می دادی

من ساده ام، به دل نمی شینم
تو بد شدی، به دل نمی شینی
حس میکنم عادت شدم واست
از بس منُ هر روز می بینی

اگه یه ذرّه عاشقم بودی
با هر بهونه دل نمی کندی
حس میکنم اجباری اینجایی
به شوخیام به زور می خندی

چون روز اوّل اشتبا کردم
آخر یه روزی میدمت از دَس
خیلی بهت بیخود بها دادم
بدعادتت کردم، همین و بس
***************************************************************

فقط انگار در این شهر دلِ من دل نیست !
کم به رویام رسیده ست ...خدا عادل نیست؟
نا ندارم که برای خودم اقرار کنم :
ترکِ تو کردن وُ آواره شدن مشکل نیست
لوطیان خال بکوبید به بازوهاتان :
ته ِ دریای غم کهنه ی من ساحل نیست
فلسفه ، فلسفه از خاطره ها دور شدی
علّتی در پسِ این سلسله ی باطل نیست
اشک می ریختم آنروز که بی رحم شدی -
تا نشانم بدهی هیچ کسی کامل نیست
تا نشانم بدهی عشق جنونی آنیست -
که کسی ارزشِ ناچیز به آن قائل نیست
آمدی قصه ببافی … که مُوجّه بروی
در نزن ، رفته ام از خویش، کسی منزل نیست !

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی