داستان کوتاه و آموزنده اشک رایگان
مسعود جلالی | جمعه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۱۵ ب.ظ
داستان کوتاه و آموزنده اشک رایگان
یک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه میکرد. گدایی از آنجا میگذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه میکنی؟ عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان میدهد. این سگ روزها برایم شکار میکرد و شبها نگهبان من بود و دزدان را فراری میداد. گدا پرسید: بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟ عرب گفت: نه از گرسنگی میمیرد. گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش میدهد.
- ۰ نظر
- ۱۶ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۱۵